Tuesday, October 21, 2008

مريم و دختراش

حدود دو سال پيش يه روز تو ماشين بودم كه تلفنم زنگ خورد . شماره آشنا نبود . وقتي جواب دادم ديدم از اون طرف خط يه زن شروع كرد صحبت كردن . معلوم بود اشتباه شماره گرفته . بعد كه فهميد گفت: ببخشيد ميخواستم به دوستم زنگ بزنم .
گفتم: خوب منم باهات دوست ميشم .
گفت: نه با دوستم كار دارم . ازش پول ميخوام . گرفتارم .
بعد فهميدم كس و شعر ميگه . منم مخش رو زدم . گفت: من پول لازم دارم ، بهم ميدي ؟
گفتم: به چه حسابي؟ من نه تو رو ميشناسم ، نديدم ؟!
گفت: خوب اسمم كه مريم . بعدشم ميام پيشت . من رو ببين .
گفتم: فقط ببينم ؟
گفت: نه بابا تو پول بده ، منم راضيت ميكنم .
خلاصه ميكنم ، قرار گذاشتيم . اومد خونه من . من اون موقع تنها زندگي ميكردم . هيچي ، ديدم يه زن ۴۰-۴۵ ساله جلوم ايستاده . روم نشد پس بزنم . با بدبختي كس و كونش رو گائيدم ، ولي اصلا به من حال نداد . آخرشم با ۱۰۰۰۰ تومان راهيش كردم ، رفت .

ولي دست بردار نبود . هر روز زنگ ميزد و يه ساعت كس و شعر ميگفت . خواركسه اداي دختراي ۱۴ ساله رو از خودش درمياورد .

اين كار ادامه داشت تا اينكه چند ماه بعدش براي انجام كاري ميخواشتم برم شمال . دقيقا ميدان آزادي بودم كه زنگ زد و گفت: كجايي ؟
گفتم: آزاديم و دارم ميرم شمال .
گفت: بي معرفت خبر ميدادي ما هم باهات ميومديم .
گفتم: مگه تو چند نفري ؟
خنديد و گفت: من يه نفرم ولي دو تا دخترامم ميومدن . عكس دختراش رو ديده بودم . بد چيزي نبودن . بزرگه كه اسمش فريده بود طلاق گرفته بود . ۲۹ سالش بود و منم بدجوري تو كفش بودم . ادامه دادن با مريمم به اين بهونه بود تا بتونم يه بار دختراش رو بكنم . كوچيكه هم كه اسمش نگار بود و ۱۸ سالش بود . از اون مادر قحبه‌هاي روزگار بود .

قرار شد برم دنبالشون و با هم بريم . منم شمال جا داشتم و خيالم راحت بود . وقتي از نزديك ديدمشون از تو عكس خيلي قشنگ‌تر بودن . تلفني باهاشون حرف زده بودم . رو همين حساب يه كم راحت بودن . ساعت ۱۰ شب رسيديم شمال . تو راه چه‌ها گذشت ، بماند كه داستانم طولاني نشه . سر راه غذا گرفتيم و رفتيم ويلا (بابام اونجا يه ويلاي كوچيك داره) . مريم خيلي زود مانتو خودش رو در آورد . بعد به دختراش گفت : شما هم لخت شيد .
خنديدم گفتم: بابا لخت شدن براي آخر شبه .
گفت: بچه پررو منظورم مانتو بود . تازه فقط ميتوني من رو لخت كني .
نگار پريد وسط حرفش و گفت: اگه بخوايد شيطوني كنيد...
فكر كردم ميخواد ضد حال بشه گفتم: چي كار ميكني ؟
گفت: هيچي . اگه قرار شد با مامانم كاري كني ، اول بايد جلوي ما باشه ، بعد با ما هم همون كار رو بكني .
فريده زد زير خنده و گفت: راست ميگه .
مريمم اخماش رو كرد تو هم و گفت: خيلي لوسيد .
نگار گفت :همينه كه هست . نميخواي ، صبح برگرديم .
مريم ديگه هيچ راهي نداشت . منم گفتم: اي بابا ! دو روز اومديم مسافرت ، چقدر سخت ميگيريد !
مريم گفت: به تو كه بد نميگذره . حالا فريده زنه ولي اين پدر سگ نگار چي ؟
اونم با پررويي تموم گفت كون كه زن و دختر نداره !!
فريده هم تائيد كرد .

بعد از نيم ساعت جروبحث قرار شد كه اون سه تا با شرت و كرست ، منم با شرت بشينيم شام بخوريم . وقتي همه لخت شدن ، از شدت حشر نفهميدم چه جوري شام خوردم . مريم هم همش خودش رو مي‌ماليد به من .

بعد شام رفتم تو حياط به بهونه كار داشتن از تو ماشين اسپري رو برداشتم (من هميشه مجهز سفر ميكنم) ، خالي كردم رو كيرم .

بعد رفتم تو ديدم مريم و فريده نشستن روي مبل دونفره جلوي تلويزيون و فيلم ميديدن . به زور خودم رو جا كردم وسطشون . دستام رو انداختم دور گردنشون . تو يه دستم يكي از پستوناي مريم يه دست ديگه هم يكي از پستوناي فريده . يه لب از مريم گرفتم و ديدم انگار ناراحته . بهش گفتم: بابا بعد از مسافرت همه چي تموم ميشه و من فقط مال خودتم .
خر كيف شد يه لب ديگه بهم داد . بعد يه لب از فريده گرفتم كه نگار هم از تو اتاق اومد بيرون . گفت: كوني ها پس من چي ؟
بعد اومد رو پاي من نشست . بهش گفتم: به تو ياد ندادن به بزرگترت پشت نكني؟
برگشت رو به من رو پام نشست . پستوناش قشنگ جلوي صورتم بود . يه لبم از نگار گرفتم . خيلي با حال لب ميداد گفت: پس پستون من رو چه جوري ميخواي بگيري ؟ تو كه دو تا دستت بنده !
گفتم: دهنم كه آزاده .
پستونش رو باكرست كرد تو دهنم .گفتم: من هلو با پوست نميخورم .
خنديد و خودش كرستش رو باز كرد . عجب پستونايي داشت . منم شروع كردم به خوردن . دستام هم ديگه تو شرت مريم و فريده بود . داشتم كسشون رو مي ماليدم . بعد نگار رو فرستادمش پائين گفتم: حالا تو . آبنبات بخور .
بعد پستون مريم رو كردم تو دهنم . نگار هم شروع كرد ساك زدن . با اين كه دختر بود ، معلوم بود حرفه ايه . چنان كيرو تخمام رو ميكرد تو دهنش كه تخمام درد گرفته بود . بهش گفتم: بابا ، يواش‌تر .
مريم رفت پائين . به نگار گفت: برو كنار نوبت منه .

منم پستوناي فريده رو ميخوردم . فريده هم بعد از چند دقيقه برام ساك زد . من رو زمين به كمر خوابيده بودم . فريده كيرم رو مي خورد ، مريمم تخمام رو ليس ميزد . نگار اومد بالاي سرم . كسش رو نزديك دهنم كرد . فهميدم چي ميخواد . براش يه كم كسش رو خوردم . دادش رفته بود بالا . زياد طول نكشيد بعد از ۳-۴ دقيقه اورگاسم شد . بعد يه كم كس مريم رو خوردم . بعد مريم رو نشوندم روي كيرم و كس فريده رو خوردم . بعد كه مريم رو بلند كردم ، بلند شدم . به فريده گفتم: نوبت تو .
گفت: من حاضرم .

نشوندمش لبه مبل . ايستادم بين پاهاش . كسش تنگ تنگ بود . خودش ميگفت از موقعي كه طلاق گرفته بوده تا حالا نزديك يك ساله كه كسش دست نخورده و من اولين نفر بعد از شوهرش بودم كه كسش رو ميگائيدم . معلوم بود داره كيف مي كنه . همش داد ميزد: بده ! كير بده ! هوس كير كرده بودم !! كير كلفتت رو بكن تو كسم !

منم با خيال راحت براش كسش رو مي كردم . بعد از چند دقيقه نگار هم دوباره به جمع ما پيوست و ميگفت: سرم كلاه رفت ، من رو نكردي .

بعد به پيشنهاد فريده يه كاري كرديم كه به من خيلي حال داد . مريم رو زمين رو كمر خوابيد ، نگار كنارش چهار دست و پا رو زمين موند . بعدشم فريده رو زمين رو كمر خوابيد . من بايد اول كيرم رو ده بار تو كس مريم عقب جلو ميكردم ، بعد تو كون نگار ، بعد دوباره كس فريده .

بازي شروع شد . ده بار مريم كه تموم شد كيرم رو كردم تو كون نگار . معلوم بود قبلش زياد كون داده چون كيرم راحت رفت تو . خودشم وارد بود . خودش رو شل كرده بود كه دردش نياد . ولي عجب كوني داشت . كيرم رو كه ميكردم تو كونش سوراخ كونش رو تنگ ميكرد . خيلي حال ميداد . منم پستوناش رو مي ماليدم . بعد رفتم سراغ فريده . كس فريده خيلي قشنگ بود . هنوز كسي به اون قشنگي نديدم .

بار دوم كه شروع شد مريم اورگاسم شد و از دور خارج شد . كون نگار هم حسابي گشاد شده بود ولي مادر جنده مي گفت: بيا كيرت رو بكن تو كسم .
ولي من زرنگ تر از اين حرفا بودم . با دستم براش چوچولش رو ماليدم تا اونم اورگاسم شد . بعد موند فريده . بهش گفتم: ميخوام كيرم رو تو كونت جابدم .
گفت نه خيلي درد داره ، فكر كردي منم مثل نگار كونم گشاده ؟

با هر زوري بود كيرم رو كردم تو كون فريده . ولي كون نگار با همه گشاديش يه چيز ديگه بود . بعد دوباره كسش رو كردم . به چند مدل كس فريده رو گائيدم . مدلي كه خيلي بهم حال داد ، من رو زمين خوابيدم ، فريده نشست رو كيرم ، بعد خوابيد روم . منم شروع كردم حركت دادن كيرم تو كس فريده . مريم و نگارم لخت خوابيده بودن و ما رو نگاه ميكردن و كس و شعر ميگفتن .

صداي فريده كه بلند شد احساس كردم منم دارم ارضاء ميشم . يه كم خودم رو نگه داشتم . بعد كه فريده اورگاسم شد سه تاشون رو نشوندم كنار هم و آبم رو ريختم روي پستوناشون و بعد اونا با دهنشون كيرم رو تميز كردن .

چهار روز شمال بوديم و كلي حال كرديم . هم سكس گروهي . هم سكس انفرادي . ولي نگار يه مادر جنده به تموم معنا بود . جلوي مامانش كس و شعر هايي مي گفت كه من خجالت ميكشيدم . هر موقع مريم رو ميكردم به من ميگفت بابا . هر موقع كه فريده رو ميكردم به من ميگفت شوهر خواهر عزيزم و هر موقع خودش رو ميكردم به من ميگفت شارژر . يه بارم به مريم گفت: من مال كدومام ؟
مريم نفهميد گفت: يعني چي؟
گفت: من رو از كي حامله شدي ؟ آخه كس من و فريده شبيه هم نيست...
بعدم با خنده گفت: البته كس من خيلي قشنگ تره و كلي كس و شعر ديگه .

اميدوارم بازم بتونم باهاشون سكس داشته باشم . البته مريم نه ولي نگار و فريده خيلي با حال بودن .